تاتی تاتی

رادین ترسو ولی زرنگ مامان بالخره بر ترسش غلبه کرد.

١٥ مهر بود که کم کم با کمک علی خاله بنفشه شروع کرد به قدم برداشتن. ٢ روز اول رو همش چشمش به مامانی بود که همراش باشه و بعد دیگه خودش رفت . درست مثل چهار دست و پا رفتنش که یه دفعه شروع کرد به رفتن و همه رو شوکه کرد.از دوم مرداد چهاردست و پا رفت و بعد از تقریبا ٢ ماهو نیم راه افتاد.

دیگه هیچ جا ازدستت در امان نیست. یه جاهایی میری که باید کلی دنبالت بگردم پیدات کنم . نکنه مامانی بیش فعال باشی. آخه اصلا نمیشینی یه جا . همش میری و میای .

 کلی میرقصه هی سرشو تکون میده و بعد دست و بدنشو. تازگیها هم که جای خوراکیهاشو پیدا کرده و هر دقیقه میاد سرشون. ..واااااااای کابینتا رو بگو . ظرفا که هر لحظه منتظرم بریزیشون بیرون و خورد بشن. هی میری سر کابینت یه فنجون بر میداریو میای. نمیدونم از جون این کابینتا چی میخوای مامانیه به قولی کنجکاوم. جون مامان دیگه کنجکاوی بسه. هلاک شدم بس دنبالت دویدم.

بهترین و ساکترین زمانت وقتیه که با مامان ٢ تایی تو ماشینیم. من پشت فرمون و تو توی صندلیت . انقدر با هوشی که میدونی نق زدن و بهونه فایده ای نداره پس راحت میشینی و لم میدیو بیرون رو نگاه میکنی ولی امان از وقتی که مامانی  نسرین بیاد تو ماشین ... یا بابا پشت فرمون باشه..

مثل امشب که داشتیم میرفتیم تولد خانم دایی هادی و از سر شیطنت خواستی در ماشین رو اول باز کنی که من قفلش رو زده بودم و بعد که هر چی زور زدی نتونستی بازش کنی یه دفعه پستونکت رو در آوردی و از شیشه پرتابـــــــــــــــش کردی وسط خیابون.امون از شیطونیات.

تازگیا وقتی شیطونی میکنی تا میگم راااادین هر جا باشی پا میذاری به فرار. آخه ووروجک اگه میدونی کارت بده خوب نکن دیگـــــــــــــه.

از میوه خوردنتم بگم که تا دایی افشین رو میبینی یاد موز خوردن میوفتی اونم با چه اشتهایی.هههههههه

هلو هم خیلی دوس داری. از آلو هم به هیچ وجهی نمیگذری. نوش جونت عسلم.

مامان خوشگلم کلی فیلم ازت گرفتیم  با بابا نادر از راه رفتن و بقیه کارات ایشالا بمونه یادگاری از این روزای قشنگی که داری واسه ما میسازی.

روزی ١٠٠٠٠٠ بار خدارو واسه داشتن تو شکر میکنم و ازش ممنونم .

خدایا به هر کی آرزوشو داره طعم داشتن یه نینی خوب و سالم و صالح رو بچشون.