تولد رادين
روز ۲ شنبه ۱ شهريور ۱۳۸۹ بالاخره بعد از ۹ ماه انتظار قشنگ و سختي زياد ساعت ۷ صبح از خونه به مقصد بيمارستان كسري راه افتاديم . سر راه رفتيم دنبال ماماني (مامان خودم) . خيلي جالب بود من هيچ ترس و دلهره اي نداشتم . كلي سرخوش و سرحال راهي بيمارستان شديم. ........ . ¤¤¤ دكتر دير كرده بود و بعد از كلي تاخير ساعت ۱۰ صبح رسيد بيمارستان . دكتره من بود ديگه بايدم تاخير ميداشت قرار بود بيهوشي كامل بدن بهم ولي به خاطر آْلرژيم گفتن نميشه و منو بيحس كردن كه تازه اون موقع ترس ورم داشت. خيلي ترسيدم نه اينكه درد داشته باشم ولي از اينكه ميفهميدم دكي داره الان چي كار ميكنه وحشت ميكردم . كه البته بعدش كلي خدارو شكر كردم كه بيهوش نبودم و تو...
نویسنده :
مامان رادین
3:46