اولین کلمه رادین: مماممما بود هوراااااااااااااااااااااااااااااا
کلی ذوق زده ام همه بچه ها میگن اول بابا رو یاد میگیرن ولی تو اولین کلمه ای که یاد گرفتی مممامممما بود ناز مامان
الان هر کی رو میخوای صدا کنی و دوسش داری بهش میگی مماممما . مثلا دائی هادی هم مامانه
بابا رو هم یاد گرفتی ولی تو گفتنش تنبلی میکنی .
بابا نادر فکر میکنه که من بهت یاد ندادم اول بگی بابا .هههههههههههههههه ولی اشکال نداره این به دوس داشتن بابا در . آخه اونو از من بیشتر دوس داری و تا بابا هست با مامان کاری نداری قربون پسر بابائیم برم.
جمعه مهمونی سیسمونی آراد بود پسر عمه لیلا که تا ماه دیگه خدا بخواد به دنیا میاد .
لبته رادین مامان حسابی قبل از اینکه کسی بیاد و سیسمونی ببینه از خجالت همه اسباب بازیها و مخصوصا هزار پای آراد دراومده بود ولی جمعه هم رفتیم به مهمونیش و کلی رادین رقصید و دست زد و ذوق کرد .
این چند روزه انگار کلی عوض شدی مامانی . فلفلی همه رو سر کار میذاری و با یه لبخند از همه دلبری میکنی. آخه تازگیها هر کی رو م یبینی دستاتو باز میکنی که یعنی بیا منو بغل کن. وقتی میان بگیرنت برمیگردی تو بغل مامان و بابا میمونی و خنده شیطنت آمیزی میکنی که یعنی دیدی سرتو گول مالیدم. ههههههههههه. شیطون بلای مامان کلی خودتو واسه بابا و مامانی نسرین لوس میکنی و هر جا باشن باید بغلشون باشی وای به لحظه ای که بذارنت زمین .......... . ولی مامان جونم این کارا بده پسرکم نباید انقدر بغلی میشدی که شدی و همه سعی و تلاش منم بیفایده بود. هییییییی
تو رورئک سواری اوستا شدی و متبحرانه خودتو از هر سوراخی رد میکنی ولی وقتی بذارمت زمین همون جا موندگاری نه میتونی سینه خیز بری و نه چهار دست و پا.
فقط میگی دستمو بگیرید و راه ببرید و همه رو از نفس میندازی.
برعکس دکی که آقا راستین باشه حسابی وروجک شده و همچین سینه خیز میره که بیا و ببین . هر جا اراده میکنه میره بلا .
از الان فکر تولدت یک سالگیتم که به شب 23 ماه رمضون میخوره . نمیدونم چیکار کنم . دلم نمیاد تولد نگیرم برات گل خوشگلم . احتمالا بعد از ماه رمضون میگیریم.