رادین رادین ، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

من و خاطراتم

اولین عید رادین

1390/1/28 3:10
نویسنده : مامان رادین
1,129 بازدید
اشتراک گذاری

من همیشه با تاخیر میام.       عید ۱۳۹۰

niniweblog.com

امسال عید پسری سرمون خیلی شلوغ بود. آخه ۲۷ اسفند عروسی دائی هادی بود   و از یه طرف عید و از طرف دیگه کارای عروسی نذاشت که به اینجا م یه سری بزنیم.

 

واسه عروسیت تو و راستین لباسای یه مدل پوشیدید و کلی نمک مجلس بودید . و همه چی خوب و عالی بود و فقط جای بابائی  خیلی خالی بود بینمون . میدونم که بود ه مگه میشه تو عروسی هادی نیاد و پسرشو تنها بذاره ، اومد و دید که پسرش یه مرد به تمام معنی شده و دست تنها یه عروسی عالی راه انداخت و جلو همه بازم سربلندش کرد . باید نشون میداد که ... .بابا جات همیشه و همه جا خالیه . کاش انقدر بودنت قشنگ نبود که نبودنت ...... .

عجب عروسی ای شد با این نوشتنم .

niniweblog.com

فردای عروسی جم و جور کردیم عروس و داماد و راهی مشهد کردیم و خودمونم با مامانی و دائی حامد و دائی افشین اینا رفتیم شمال .

همه فامیل جمع شدن و حسابی خوش گذشت سر فرصت میام و عکسای جدیدتو میذارم رادینم.

 

مامانی حسابی بزرگ شدی دیگه. بای بای میکنی. رقص یاد گرفتی و از هر کی خوشت بیاد براش بشکن میزنی . هر چی و هر کی رو بخوای با دست بهش میگی بیا. الهی قربون اون دستای کوچولوت برم من. همه کار باهاشون میکنی.

حسابی روروئک سواری یاد گرفتی و هیچی از دستت در امون نیست.

مامان یک ثانیه از جلو چشمت نمیتونه دور بشه که این اخلاقت خیلی وروجکیه و شیطنت از چشمای خوشگلت میباره.

با اسباب بازیات حرف میزنی و از اواسط ماه ۶ هم شروع کردی به نشستن و الان حرفه ای میشینی  و با هواپیما و کنترل های خونه بازی میکنی . دیگه نمیشه بدون بستن کمربند روی تاب برقیت بذارم خودتو تاب میدی و میافتی پائین ملوسک شیطون بلا .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان ابوالفضل
28 فروردین 90 14:37
عروسی دایی هادی مبارک منم یه دایی هادی دارم که از الان خیلی دوستش دارم (ابوالفضل)
بیتا
24 خرداد 90 6:05
سلام عسل جان وبلاگ زیبایی داری اگه موافقی هردو همدیگه رو لینک کنیم