اولین برگ از دفتر خاطرات فسقلي مامان و بابا
زمان طولانی میشود برای کسانی که غصه دارند
کوتاه میشود برای کسانی که شاد هستند
دیر می گذرد برای کسانی که منتظر هستند
زود میگذرد برای کسانی که عجله دارندز ابدی می شود برای کسانی که
عاشق باشند
خيلي وقت بود ميخواستم واسه فسقلي نازم هکه یه روزی قراره بیاد يه دفتر چه خاطرات بسازم . مینویسم تا یادت نره که من وبابائی چه روزائی رو پشت سر گذاشتیم و به اینجائی که میبینی رسیدم گلم.دارم روزای خیلی سختی رو میگذرونم بعد از رفتن بابائیت همه چیز انگار بی رنگ و رو شده . زندگی رو گم کردم نمیدونم دارم کجا وچطوری میرم. هیچ وقت فکر نمیکردم انقدر قوی باشم که بتونم با همچین اتفاق وحشتناکی کنار بیام ولی انگار بابائیت ماهارو خوب تربیت کرده مثل خودش طاقت مون خیلیهو خیلیه و خیلیه. آخه میدونی مجبورم اینجوری باشم مامانی داره داغون میشه و اگه ماهم شل بدیم که...... .
همش میگم کاش زودتر واسه اومدنت اقدام کرده بودیم و زودتر میومدی که بابائی هم تو رو میدید و کلی باهات حال میکرد . حالا وقتی بیای جای خالیش و بیشتر م حس میکنم .
ديشب خاله نازگلت كلي به ماماني كمك كرد تا برات اين برگه خاطرات رو آماده كنم . تا ساعت ۳
دوتائي بيدار بوديم و باخره تمومش كرديم.مباركت باشه عزيز دلم .ايشالا خودت بياي و بزرگ بشو خاطرات قشنگتو توش بنويسي قند