با یک سال تاخیر و خبرای خوب
سلام عسلم باید زودتر میومدم ولی انقدر گیج و منگ شده بودم که هر چی فکر میکردم رمز عبور و کلمه کاربریم یادم نمیومد که بیام و به همه بگم مامان شدم که بگم روزا و ماههای اول مامان شدنم چه جوری گذشت و چقدر برام سخت بود تحملش ولی در عوض الان اومدم الان که کمتر از ۲ هفته به بدنیا اومدنت مونده پسرکم . الان اومدم با یه پسر خوشمل و شیطون که هر دقیقه و ثانیه با تکونای وروجکیش بهم میگه که وجود داره و زندگی میتونه و باید ادامه پیدا کنه حتی بعد از رفتن بابام که کاش بود و میتونستم پسرمو ........... کاش انقدر زود نرفته بود . گلم از وسایل سیسمونیت میخوام عکس بذارم از همه اون چیزائی که این چند ماه به عشق خریدنشون روزام شب شده وسرم گرم. ایش...
نویسنده :
مامان رادین
3:46